این قاعده «حب
الشیء یعمی و یصم[1]»
است. فاصله معاند و مدافع بودن محمدحسین مهدویان یک مو هم نیست برای جماعتی که حرف
روشن او را از ساختهاش درنمییابند و برایش هورا میکشند. البته که مقصود نهایی
نه غیرت است، نه غیرش. غرض این بود که میان این رفتارهای زرد، خیلی رو به لاتاری
بیاورند و بفروشد که غرض حاصل شد. تحلیل این رفتارها بماند برای پژوهندگان، خوبیاش
این است که درک سر و ته یک کرباس بودن سادهتر شد. فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
و این کارگردان هم سر از جاهای دیگر درآورد، نگویند خطش عوض شد و فلان و بهمان! ما
هم گلویمان را برای چه پاره کنیم؟ «یمحق الباطل بترک ذکره[2]» را
باید بیشتر رعایت کرد.
لاتاری روایتی از عشقی نوجوانانه است و گره به مسائل حاکمیتی و نمایاندن
دوگانۀ بهاصطلاح افراطی و معتدل در جریان انقلاب اسلامی میخورد. فیلم با طرح
درست مسئلۀ غیرت، نیمی از راه را خوب پیش میرود. ولی در جهانی نمایشی مهدویان،
راه حلها محدود است و اغلب به فاجعه میانجامد. ایرانِ لاتاری در تمام
مسائل خانوادگی، اجتماعی و سیاسیاش به بنبست خورده و فرار تنها مجال ممکن نسل
جدید است.
سیمای جریان دینی داخلی در فیلم، در جهان نامی جز این ندارد: داعش؛
چهرهای تندرو، بیمنطق و تروریست. با چنین وصفی، هواداری نیروهای انقلابی از این
گونۀ سینما جای تأمل دارد. مهدویان با شلوغکاریهای حرفهایاش، مخاطبان را گیج
کرده و با قلقلک نقاط حساس بدنۀ جامعه، حرف ناصواب خود را در پوششی جذاب به دیگران
پذیرانده است. لاتاری با چهرهای آراسته، برای مسئلهای درست، راه حلی
نامناسب معرفی میکند و با ژستی بیطرفانه قضاوت خود را به مخاطب القا میکند.
بافتهها و سیاهههای ابرمیم
در تلگرام https://t.me/abrmim
در اینستاگرام abrmim